از کجا آمد دوست ؟
خبری داد به من باد صباح
ز فراق شمس از مولانا
دل اندوه تپید 
و ضمیر آشنای یک پیر ، برنا شد
در نگاه پسری چشم سیاه
مگس شهوت به تکاپو اقتاد 
و بلندای محبت به زمین های پر از آفت عشق کرد سقوط
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی یک باغ
حوریان رم کردند‌ !
و به دنبال غلامی پی اندیشه ی کامی از او 
عارفی زیر درخت ملکوت
در خیال دختری در دوزخ میشد  
در کنار رودی
پسری لب های خود را در آب می بوسید
دختری در پس یک کوه با خود تنها
دوستی با تن خود را در فکر میداد رشد 
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی تباهی
سجده در عمق خطایی غرق شد
فقر در آهی پر میزد
راه در ترس شروع ، به خود می پیچید
در دشت زباله ی زمان
گربه هایی به دنبال غذا
 جامه ی سبز خطا را به تن کردم
رفتم از خانه ی تنگ تلقین
رفتم از کوچه ننگ تحقیر
و زدم بیرون از شهر تباهی 
رفتم و رفتم 
تا ته بازی شرم
تا فضای احساس 
تا شب فلسفه های بی روز
رقتم و رفتم
رفتم و رفتم
رفتم و رفتم
تا رسیدم من به یک دیوار
پای دیوار نشستم
خوابم برد
یا خود را خواب کردم ؟  

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بوی سیب میدهی دختر :) وبلاگ طراحی دانلود سی وی گل میخک Deborah Ozani روش های مختلف کسب درآمد بالا از اینترنت عینک کاجیی وبلاگ عطا فردآقائی